داستان سریال روزی روزگاری
داستان راهزنی به نام مراد بیگ است که زخمی شده و توسط یک پیرزن بادیه نشین درمان می شود و درس هاس زیادی از پیرزن می آموزد و به کشاورزی مشغول می شود..ناگهان روزی مجبور می شود مقابل راهزنی به نام حسام بیگ بایستد...
اینفوگرافی روزی روزگاری
روزی روزگاری مجموعهای تلویزیونی به کارگردانی و نویسندگی امرالله احمدجو است که در ۱۳۷۰–۱۳۷۱ از شبکه یک تلویزیون ایران پخش شد…داستان راهزنی معروف به نام مرادبیگ است که طی نزاعی با گروه راهزن دیگری مجروح شده و توسط خانواده روستایی از مرگ نجات پیدا کرده و طی زندگی با این روستاییان تحولاتی عمیق در زندگی او رخ میدهد. رفته رفته در طول داستان متحول و به فردی صالح تبدیل میشود. روزی روزگاری در واقع داستان کمال یافتن انسانی است. امرالله احمدجو که خود این شیوه زیست را تجربه کرده، صحنه ها و اکشن ها را بسیار طبیعی طراحی کرده است. ویکی پدیا
دانـ.لود فقط برای آی پــی ایــران مـجاز است!
برای نمایش باکــس دانــلود لطفا V*P*N خود را خامـ.ـوش نمایید و سپس مجددا تلاش کنید
19 نظر
دیدگاهتان را بنویسید
-
امیر 13 اسفند 1401
با عرضه سلام و خسته نباشید …
این سریال در کل خوبه . و زمانی عالی میشه که از گذشته کشور خودمون که چطور جاده ابریشم با وجود گردنه بگیرها و راهزنان فراوان سالیانه چندین و چندصد کاروان از این جاده گذر میکردند . چه مردانی نترس و غیور …
از منطقه ما این جاده عبور میکرده و چندین استراحت گاه در دل کوه ها کنده شده با ورودی شیب دار و مارپیچ و سر هر پیچ که معمولا ۲ یا ۳ کمینگاه و در هر کمینگاه تعداد زیادی قلبه سنگ و هر سنگ حدودا به اندازه مشت انسان بوده و آثار آنها به وضوه قابل مشاهده است . زمانی که به این استاحتگاه ها حمله میشده شیب ورودی با کاهش سرعت مهاجمان به آنها کمک کرده و نگهبانها با پرت کردن سنگها از ورود آنها جلوگیری میکردند.
انشا الله اگه نویسنده ای یا کارگردانی بیاد من تمام منطقه را نشونش میدم . تا بتونید یک سریال یا سینمایی یا مستندی از تاریخ ایران بازگو کنید .
از منطقه ما گنجینههای زیادی پیدا شده که تعدادی به موزه و تعداد زیادی از گنجها تبدیل به خونه و ویلا و …
یکیشو که شنیدم اونور آبها پاساژ ساخته …. روایتهای زیادی در دل این کوه ها هست .
در کل خواهش میکنم از تاریخ قنیه کشورمون بیشتر به تصویر بکشید . با تشکر
-
حسن 3 اسفند 1401
درود بر شما و سپاس از گذاشتن فایل این سریال نوستالژیک و زیبا..باور کنید حداقل ده باری تمام این سریال را دیدم و هیچ وقت هم برای من تکراری نمیشه چون من دقیقا در همچین محیطی مشابه داخل فیلم بدنیا آمدم و تا بیست سالگی بزرگ شدم حتی زبان و لهجههای داخل آن هم تشابه نزدیک صد در صد با لهجه های محل سابق مون داره.چقدر ایام شاد و سالم و سرحال و شاداب داشتیم در این کوه و صحرا و کوچه باغهای زیبا.هربار این کارو میبینم دقیقا همزادپنداری میکنم و میرم به اون ایام خوب افسوس که چه زود گذشت و آنطور که باید قدرش ندانستیم.ولی به معنای واقعی کلمه ما در آنجا بچگی کردیم و لذت بردیم میز مطالعه ام زیر یا بالای درخت یا سینه ی کوه و بیابان و چه سکوت و آرامش زیبایی داره شب صحرا و کویر.وشب زنده داری و خواب در تشکی از جنس خاک و سنگ و رمل ماسه ها و دیدن میلیونها ستاره ی زیبا در زیر آسمان شب کویر و بیابان..
ناشناس 8 مرداد 1403
عالی